نگرد 

اینجا جای هیچی نیست

جای عاشقانه های ارام نیست

کسی برای عاشقانه ی ارام نه دل دارد نه حوصله

و من بین زمین و هوا را چه کسی در اغوش می گیرد؟

هیچ کس.....

دنبال کس نگرد حتی....

رویاهای در خواب هم دروغ است....

فقط از سر زیادی غذای شب است....

همانقدر تهوع اور

منتظر نباش


من روی زمینم 

اما حرف ادما رو نمیشنوم

میشنوم چرا 

کامل خوب دقیق ضبط میکنم 

من رو زمینم

اما نمیدونم دقیق زمین کجاست

من روی زمین سیاره ی خودم و دارم

هر شب میرم اونجا از زمین و ادما قایم میشم

اینجا شلوغه 

هواش کثیف ه 

ادماش بدن 

بی معرفتن

جات میزارن

تنهات میزارن

من زمین و توصیف کردم 

اما سیاره ی خودم و هنوز نه 

چون نمیدونم چه شکلی ه

باید شروع کنم ساختنش

راستش 

چرا حال من دوباره بده

چرا حس وهم الود دارم....

چرا همه چی دور و برم یه جوری ه 

مثل سایه های رنگی ه 

که لمسشون میکنم....

اما نمیکنم....

حسشون انگار از من رد میشه

شدیدا دلم یه آغوش میخواد 

دوتا دست 

که تنم و نوازش کنه 

و مچاله شم تو ّ بغلش و خوابم ببره 

و تنم از حرارت تنش گرم شه....