به نام خدا

درست ۱۸ روزه که پا به کلبه ی خودم گذاشتم . بعد از  اون شب بارونی که خدا همه جوره رحمتش رو تمام و کمال مثل همیشه بر سرم نازل کرد زندگی جور دیگه ای شروع شد . انجام کار خونه همراه با درس خوندن سخته خصوصا اگه خودت همش بریزی و بپاشی ... درسا هم که بسیار عقب افتاده و این عقب افتادن با گم شدن تمام جزوه هام همراه بود .

در کل با وجود همه ی این کارا از خزیدن توی خونه و انزوا لذت می برم . از اینکه تمام وقت اداره ی همه امور دسته خودمه لذت می برم . اگه روزها توی خونه باشم مثل قبل هوس بیرون رفتن نمی کنم . خودمم ....