نوشدارویی باید!

لطفا کسی بیاید و به این همه چرا های من جواب دهد. به کلمه ای راضی ام! گاهی بین همه چیز گیر می کنم که کلا همه چی برای چی؟ گیرم من به بالاترین حد از همه چیز رسیدم بعد چی؟ کلا گاهی دچار یاس فلسفی می شوم!
****
خیلی وقت است که حتی حوصله ی نوشتن ندارم.این همه دلتنگی و گاه نا امیدی که تمام صفحه ی مرا اشغال کرده کجا ببرم ؟
از چی اصلا باید بنویسم؟ از کدوم حرف نگفته...یا کدوم گفته رو باید تکرار کنم؟ چه حرف جدیدی هست...؟
نمی دونم حوصله ی ادما رو دارم یا نه؟ نمی دونم.....
فکر می کنم ذهنم خواب رفته و اندکی بی حوصله شده . از کی نمی دونم.چرا نمی دونم . به گمانم مرض لا علاجی گرفته ام... ( شاید هم نا شناخته) چون کسی نفهمید یاس فلسفی یعنی چه! شاید هم من بیگانه ی دیوانه شدم! حوصله ی درد دل کردن و حرف زدن از ذهن خواب رفته ام با کسی ندارم!