بر بستری که سر میگذارم
که هم سری نیست
که همدمی نیست
و من که از این بستر توان تن بلند کردن ندارم
و من که تنم مثل تکه ی سیمانی به تخت چسبیده
منی که باز باز باز
تمام دل و توان و هر آنچه که بود رو روی سینی ریختم
و باز تنها شدم ...