کارم ز دور چرخ به سامان نمیرسد

کارم ز دور چرخ به سامان نمیرسد

کارم ز دور چرخ به سامان نمیرسد

کارم ز دور چرخ به سامان نمیرسد

کارم ز دور چرخ به سامان نمیرسد

در باغ که رفتی انگورهای یاقوتی که دیدی و چیدی و خوردی 

از یادت رفت؟ 

بعد که از یادت رفت که انگور تو برای بیماری شفا بود 

هم شهر یادت رفت و هم شفا 

و بیمار تو...

.....

حالا بین درختهای تاکستان گم شدی  

پراکنده شدی 

رفتی 

ولی 

خدا نصیب نکند پراکندگی را...

بدجور است 

گاهی بین تاکستان پراکنده نمیسوی 

پایت از لجنی به لجنی دیگر فرو میرود 

حتی نمیتوانی قدم برداری

خسته نشدی؟ 

من خسته شدم 

من از پراکندگی خسته شدم 

پراکندگی‌ روح و تن....