اخر مطلب قبلیم یه چیزو یادم رفت : اینکه توی کتاب عین این چیزا نوشته نشده بود خیلیاشم از خودم در اوردم و ساختم خلاصه ببخشید

اول سلام یادم میاد توی کتاب بیگانه ای در دهکده خوندم (البته خوب یادم نیست شرمنده)که یکی به ادما فحش داد و گفت حیوون . اون یکی گفت نگو حیون چون حیونا از ادما بهترن حالا چرا الان میگم : نوشته بود که حیونا هیچ وقت بهم دروغ نمی گن .اونا بهم فحش نمی دن .خیانت نمی کنن .ازار نمی دن همو .زیراب همو نمیزنن.دورو نیستن.خلا صه خیلی چیزای دیگه اما ما ادما چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یه روز دروغ نگیم نمی شه.دورویی و ریا عادتمونه.فحش که نقل دهن بعضیاس.زیراب زدن برای اینکه کار خودمون پیش بره کاره هر روزمونو.... ما ادما خیلی بدیم برای شاد بودن و لذت بردن خودمون هر کاری می کنیم کلی ادمای دیگه رو اذیت می کنیم کلی حیونارو عذاب می دیم اخه چرا ؟برای اینکه یه لحظه بخندیم ؟

سلام دلم می خواست توی این وبلاگ از شادیا بنویسم دیگه خسته شدم بس که رفتم این وبلاگ اون وبلاگ همش غم و غصه همش ناراحتی همش بدی و زشتی قشنگیا کمن و زشتیا زیاد انقدر زشتیارو گفتیم که اون چند تا قشنگیم زیر اینهمه زشتی دفن شد مرد اما نشد این بدیا امون نداد ازشون ننویسم نذاشت تا بگم به خدا خورشید خانوم هنوز می تابه هنوز اسمون ابیه هنوز کسی هست که تو سینش قلب ادمیزاد باشه هنوز...

سلام چه بارون قشنگی چه مه قشنگی خیلی شاعرانس وقتی قطره های بارون با تمام قدرت به شیشه میکوبن وقتی باد زوزه می کشه و از کنار پنجره خودشو تو اتاق جا می کنه وقتی برگا دسته جمعی از درخت می ریزن زیر پات و تو بی توجه پا روشون می زاری و صدای جیغشون و نمی شنوی وقتی.......