وقتی هجمه ی ادمهای رفته از آرشیو سمتت میاد. ادمهایی که رفتن ادمهایی که انگار مردن و صداشون از ته چاه میاد بیرون. و دوباره روی قلبت قباری می اندازد. و اینجا درست همینجا میخوای کسی باشه که کنار شونه هاش پناه بگیری. اما نیست و این رو باید ادامه بدی تا مدت نامعلوم. وای چقدر ما خسته ایم از دوست داشتن های نامعلوم بی سرانجام. اما همچنان ایستاده ایم به تماشا با لبان خاموش و بی اثر. نباید گفت... شاید همین هم از دست برود. شاید جای بدی باشی.
اخ گلویم را چیزی ریز خراش میدهد. نه کرونا نیست. حرفای نگفته است.