خیال من، پرنده ی سر خوش بی باک پرشیطنت زودرنجی است که نه در اسمان صاف ابری ، در مه و ابر ورعد و برق اوج میگیرد.
در خیالم همه چیز از یک کلمه در یک حالت و وضعیت ثابت شروع میشود
بزرگ میشود پر از حاشیه و پرداخته میشود و باز درذهنم کاملا ان خیال زندگی میشود ، دچار غم و شادی میشوم و سپس تمام....
در خیالم همه چیز را مصرف میکنم
و در واقعیت یا به ان نمیرسم یا وقتی رسیدم متفاوت است یا حس و انگیزه ای به تجربه ندارم
از در خیال بودن و زندگی کردن خسته ام
از منتظر ادمها و اتفاقها بودن خسته ام...
اما واقعیت فرم اهن پاره ی داغ و سرد دیده ی زنگ زده است که نه تنها چشم نواز نیست که برنده است...و تمام تنت را میبرد.