چه فرقی میکنه؟ دلتنگی برای کی؟ برای کجا؟ خونه ای که دیگه خونه ی من نیست وکس دیگه ای توش میره و میاد؟ منی که حالا برای جنگیدن و برگشتن به زندگی خودم  زندگی ١٠ ساله ام ممکنه نفر دوم یه رابطه حساب شم؟ 

چطور دلش اومد؟ چطورتونست؟ چطور با خودش کنار اومد که زندگی من و اینطورکنه؟ 

تو...تو چطورتونستی برگردی؟ تو خونه ای با خاطره های ده ساله ی من و تو؟ چطور تونستی وجود کس دیگه ای رو جز من اونجا تحمل کنی؟ من هنوز خودم و اونجا میبینم.تو چطور همه رو خام کردی و برگشتی؟ و من برای داشتن یک ساعت خلوت خودم و بین خیابونا گم کنم؟ توی ماشین ساعت ها بشینم گوشه ی خیابون..... 

تو راختی دیگه کسی نیست که شب توی یه بستر منتظرت باشه که یک دقیقه بیای کنارش تا خوابش ببره. تو متنفر بودی از خرابیدن کنار کسی. الان من نیستم.... برای همیشه تنها بخواب... منم بالشتی که بغل میکنم کفایتم میکنه.... 

گلوم زخمه.... دستام.... قلبم.....و هی میسوزه.... مثل نمک رو زخمم.... نمک روی زخمممم  و قلبم که هی اب میشه.... 

دو روزه هیچ کارمفیدی نکردم..... فقط تو خیابون سرگردان میچرخم....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد