من دارم صدات می کنم می شنوی؟ واقعا خسته شدم. من اگه تنهام اگه کسی نیست حرفامو گوش کنه اگه با شوق می رم سمت کسی و فکر می کنم چقدر دئستم داره بعد می بینم  چقدر با من فاصله اش زیاده چقدر منو نمی فهمه و من چقدر ذوق داشتم.من چقدر دلم برای ادما تنگ می شه دوسشون دارم اما نمی دونن نمی فهمن چشماشونو می بندن.حالا حس می کنم یه جا گیر کردم که نه کسی حرفامو می فهمه نه می تونم کاری کنم .نه شوق هدف چیدن دارم .هیچی خسته شدم....دیگه هیچ حسی ندارم .می دونی احساس مثل یه توپ می مونه باید بلد باشی چه جوری رهاش کنی.یه وقت می بینی رها که کردی جلوت دیوار بود و احساست کمونه می کنه اون وقته که می شکنی .اما گاهی جولوت پنبه است.کاش پنبه ای بودن....حالا باید چی کار کرد؟
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد