گاهی دلم برای خودم تنگ می شود...

چشم هایم را می بندم و در پشت پلکهای بسته ام به خود خودم فکر می کنم.به دور از دغدغه و هیاهو در سکوت و رهایی و خلاء به خود فکر می کنم . به خود جا مانده در خاطره ها به خود ساده ام.به خود خندانم .به خود گم شده ام فکر می کنم به اینکه در کجای این راه تاریک خود را جا گذاشته ام.به خود کودکیم و حس می کنم که گاهی دلم برای خودم تنگ می شود..
نه از روحم ؛نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم.....
***
بیا بگشای در؛ بگشای دل تنگم....
نظرات 5 + ارسال نظر
سعيد سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:51 ب.ظ http://www.tiptoop.com/

با سلام
با تشکر از قطعه ی زيبای شما اميدوارم که روز به روز با بيان اين احساسات زيبای خودتان روحی آزاد در من ايجاد کنيد

با تشکر : دوستدار شما -- سعيد

علیرضا سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 05:22 ب.ظ http://frozen-fire.blogsky.com

سلام.
متن بسیار جالب و دلنشینی بود. واقعا لذت بردم.
خوشحال مسشم به ما هم سری بزنید.
موفق و برقرار باشید.

محبوبه سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 06:07 ب.ظ http://hozoor.blogsky.com

سلام هاجر جان
متن زیبایی بود.................
می دونی مشکل آدمها همینه که خودشون رو از یاد میبرن..... خوش به حالت که هنوز به خودت فکر می کنی و هنوز اون قسم بیدارت ( وجدان ) زنده است
موفق باشی

فرامرز سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 06:15 ب.ظ http://farasolove.blogsky.com

سلام ..خوب هستی ...زیبا بود عزیز ...شاد باشی

یاسمن سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 06:42 ب.ظ http://www.mehrabooni-sedaghat.blogsky.com

منم خیلی اوقات دلم برای خودم تنگ میشه خصوصا این روزها که به خاطر اشکان گاهی حتی وقت نمی کنم خودمو تو آینه ببینم!!! راستی آپ کردم با عکس اشکان...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد