یه برگ پاییزی امروز کف کلاس افتاده بود .حواسم نبود پام و گذاشتم روش .طفلی هیچی نگفت فقط خش خش کرد. خواست بگه پاییز اومد همو ن فصلی که دوستش داری . یه پاییز دیگه مثل هر سال .من همیشه دلم گرفته نیست اما......
بچه تر  که بود می گفتم اگه ۱۷-۱۸ سالم بشه چی می شه. هیچی نشد فقط حس می کنم دارم بزرگ می شم . دوست ندارم بزرگ شم . بزرگا یه جورین. همش دپرسن. فهمیدم که بزرگ شدم چند ساله چون زیاد دپرس می شم. چون دیگه از دپرس بودن خسته شدم.یه چیزی منو می ترسونه نمی دونم چیه. نمی دونم!
گاهی دلم می خواد زیر بارون تمام خیابون  ولی عصر و از پایین تا اون بالاش روی لبه های جدول راه برم .اما می دونم که می گن طرف و نگا زده تو خاکی .دیوونس.اره هر کاری باب میل دیگران نباشه و  براشون عجیب باشه ادم  انجام بده می زارن رو حساب دیوونگی .
از سرما خوشم میاد .از ابی خوشم میاد .صدای فریدون رو دوست دارم.از بارون و صدای قطره هاشم خوشم میاد.از مدرسه جدیدا خوشم اومده (چون فکر می کنم  یکی دو سال دیگه ؛دیگه برای همیشه  دغدغه ی مدرسه رفتن ندارم برای همین دلم براش تنگ می شه)اما از همه بیشتر دلم برای پاییزو  صدای باد که از لای پنجره ی اتاقم زوزه می کشه دلم تنگ شده.برای اینکه روی پنجره ؛ها  کنم و روش شکل یه ادم خندون و بکشم.باری دفتر دلتنگیام (به قول خودم غمنامه)که هر وقت دلم می گرفت یه سر بهش می زدم دلم تنگ شده.برای دیوان حافظ که گلای یاس  لاش خشک شد و هنوز بهش سر نزدم. برای همه چی .هر چی که توی پاییز و زمستون میاد سراغم.این شعر به دلم نشست:
در اتاقی که به اندازه ی یک تنهاییست
دل من
که به اندازه ی یک عشق است
به بهانه های ساده ی خوشبختی خود می نگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی که تو در باغچه ی خانه مان کاشته ای
به اواز قناری ها
                     که به اندازه ی یک پنجره میخوانند.

نظرات 4 + ارسال نظر
saeed پنج‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:16 ب.ظ http://www.tiptoop.com/

س

دلاک پنج‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 06:20 ب.ظ http://hammam.blogspot.com

سلام هاجر جون. به ما یه سری بزن. لینک هک بدی ممنون میشم.

فرامرز جمعه 15 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 01:18 ق.ظ http://farasolove.blogsky.com

سلام ....دنیای آدم بزرگا هم مثل بقیه هستش ...اما فرقش اینه اونا یه خورده بیشتر از آدم مثلا کوچولوها تظاهر میکنند ...هاجر جان نوشتت قشنگ بود ..(لبخند)

یاسمن جمعه 15 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 05:01 ب.ظ http://www.mehrabooni-sedaghat.blogsky.com

بعد از ۱۲ سال تدریس امسال اولین سالی بود که به خاطر اشکان کوچولو مهر رو تجربه نکردم که البته تجربه این یکی شیرین تر بود...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد