کسی مرا صدا می زند.از دور دست ها:صدایش خسته و گرفته است.نام مرا می خواند:صدایش نالان و گریان است.از انتهای غبار و  شب صدا می زند.:صدایش با لبخند اشنا نیست.دستان مرا می طلبد؛روحم را می طلبد وشادی قلبم را نیز.و صدایش نا امید است.صدایش تنهاست.در باد صدا می زند و صدایش اشناست.اری صدای قلبم است که مرا می خواند.
نظرات 3 + ارسال نظر
علی جمعه 26 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 09:03 ب.ظ http://ali206speed.persianblog.com

سلام هاجر جان خیلی خوشحال شدم که دوباره به فکر آپدیت وبلاگت افتادی . امیدوارم همیشه موفق باشی . درسته که من زیاد به وبلاگت نیومدم ولی میدونم حرفایی که نوشتی خیلی با ارزش هست . برات آرزوی سلامتی دارم . دوست دار تو علی

یاسر جمعه 26 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 09:40 ب.ظ http://manofereshte.blogsky.com

سلام دوست من. خوبی؟ مطالب خوبی داری.لذت بردم. امیدوارم همیشه موفق باشی. تونستی سری بزن به کلبه من .

فرامرز جمعه 26 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 10:03 ب.ظ http://farasolove.blogsky.com

سلام ...او که تو را صدا میزند روزی تو را ...آری تمام دوست داشتنهای ما ...بهانه ای است از صدا زدن ...اما تمامی صدا زدن ها عشق است؟؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد