میبینی؟

من در بی مختصات ترین جای زمان و مکان ایستادم. 

هر سال این موقع مراسم . و حالا چند سال تنهام.‌از اخرین خاطره ای ناخوش بودم. 

حالا خودمم. 

حالا ببینم؟ از اون روزها و یاداوری ها فراری ام.‌از سنگینش.‌

منتظرم...

گم شدم و منتظرم.....