من در این نزدیکی
یا در ان دورترین نقطه ی شهر
که خدا حاکم بود
من در انبوه شعور و ایمان
مردمی را دیدم
که به یک کاغذ سبز
التماس دعا میگفتند
من در ان دورترین نقطه ی شهر
که خدا حاکم بود
روستایی را دیدم
اب نداشت
باغی
تهی از سبزه و گل
بزخری را دیدم
حاصل رنج زنان را به تومانی خرید
دختری دیدم
در فرار از خانه
و سگی
ارام خزیده است در لانه
من دراین نزدیکی
حاکمانی دیدم
غرق انبوه شعور و ایمان
مردمانی
روز و شب در پی نان
شیرمردانی دیدم
بی رمق اوفتاده
و در اندوه فراموشی تاریخ گل سرخ
خودزنی می کردند
در شگفت امدم
انجا که خدا حاکم بود
از همان ها که خدا می گفتند
بی خدایی دیدم....!!!
زیبا و تاثیر گذار :)